کوله پشتی

دانلود فیلم، نرم افزار،کلیپ موبایل،بازی کامپیوتر،و مطالب جالب

کوله پشتی

دانلود فیلم، نرم افزار،کلیپ موبایل،بازی کامپیوتر،و مطالب جالب

همه چیز تحت اراده الهی است، پس اراده ما جبری می شود.

همه چیز تحت مشیت و اراده الهی است، پس خواست و اراده ما تبعی و جبری می‎شود.

ادامه مطلب ...

ایا قران همان قران اولیست یا تحریف شده است.

 

به نظر می رسد که هیچ دلیلی وجود ندارد ‎که قرآن موجود همان قرآن نازل شده بر پیامبراست. 

 

ادامه مطلب ...

هیچ دلیل عقلی بر وجود امام زمان نداریم.

هیچ دلیل عقلی بر وجود امام زمان نداریم.

ادامه مطلب ...

اجبار حجاب و بی حجابی زنان در حکومت اسلامی و حکومت پهلوی

اجبار زنان به حجاب در جمهوری اسلامی با اجبار زنان به بی‌حجابی در حکومت رضاخان چه تفاوتی دارد؟

ادامه مطلب ...

آتش خشم

چندین سال پیش در یکی از مجله ها، مصاحبه تاثیرگذاری را خواندم. مصاحبه با کفاشی انجام شده بود که به خاطر عصبانیت، با تیغ کفاشی به گردن یکی از دوستانش زده بود و...
    این مصاحبه پیش از اعدام انجام شده بود. نکته ی تکان دهنده برای من آنجا بود که کفاش گفته بود:
    «ای کاش من به جای خواننده مجله بودم و داشتم این مجله را مطالعه می کردم و...»
    امامان ما در روایات، از خشم به عنوان آتش یاد کرده اند. به خدا پناه بردن، نوشیدن آب، تغییر وضعیت به هنگام عصبانیت ازجمله راه حل های دوری از آتش خشم است.
    امام صادق علیه السلام فرمودند:
    «خشم و غضب شعله سوزان آتشی است از ناحیه شیطان که درون دل آدمی افروخته می شود.»
    منبع حدیث: کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی
    انتشارات نسل جوان/ آیت الله ناصر مکارم شیرازی

مقاله جالب دانش آموز آمریکایی درباره امام خمینی(ره)

سایت خبری مشهور تلگراف هرالد مسابقه مقاله‌نویسی آنلاینی را برگزار می‌کند که در آن دانش‌آموزان دبیرستانی مقاله‌های خود را با موضوع انقلاب، تروریسم و تاثیر آن بر جهان به این سایت ارسال می‌کنند و این سایت هر روز یک مقاله را با نام خود آن دانش‌آموز در سایتش منتشر می‌کند.
به گزارش سرویس بین الملل «فردا» مطالعه این مقالات به زبان ساده بچه‌های دبیرستانی خالی از لطف نیست. در زیر یکی از این مقالات را که با محوریت انقلاب ایران و به نوشته دوگ لنگ دانش‌آموز دبیرستان سنترال آلترنیت است می‌خوانیم: شاه رهبر سابق ایران، خواهان ...

ادامه مطلب ...

پسرگل فروش

نشسته بود روی جدول کنار خیابان.کلاهش را پایین تر کشید تا گوش هایش یخ نکند و دوباره دست هایش را جمع کرد توی شکمش و محکم به هم فشارشان داد.خم شد روی دست هایش و چشم دوخت به چراغ قرمز سر چهار راه.
    بالاخره قرمز شد.دست کرخت شده اش را آورد جلوی دهانش و «ها» کرد.از زیر پایش بسته آدامس را برداشت و رفت سمت ماشین ها.همه شیشه هایشان را بالاداده بودند،بدش می آمد بزند به شیشه و التماس کند، اما مجبور بود...می زد به شیشه ماشین ها اما التماس نمی کرد.نزدیک ظهر بود و باید این آدامس ه را می فروخت تا از دست سرما خلاصی پیدا کند.اگر تمام می شد می توانست برود خانه...

ادامه مطلب ...